تقدیم به تو ...

تقدیم به تو  دوست عزیزم

آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد...

آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد...

آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند...

آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی...

آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی...

آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی...

می گویند که تنها یک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید...

یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنید...

اما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید...

آرزوی کافی برایت میکنم...

لطفامسؤولان ایرانی نخوانند :

لطفاٌ مسؤولان ایرانی نخوانند:

       

دلیل جالب برکناری دو مقام اروپایی

ادامه نوشته

گلهای زیبا 3

 

کبوترنامه بر یا ...

کبوترنامه بر سریعتر است یا اینترنت

در انگلیس،یک شرکت سرویس دهنده اینترنت به نام  timico تصمیم گرفته برای نشان دادن سرعت کم اینترنت در مناطق روستایی این کشور ، مسابقه ای برگزار کند.

در این مسابقه یک کشاورز با اینترنت 100 تا 200 کیلو بایت در ثانیه ، شروع می کند به آپلود کردن یک ویدیوی 200 مگابایتی در یوتیوب و از طرف دیگر چند کبوتر نامه بر هم که حافظه های حاوی همین فیلم به پایشان بسته شده ، سعی می کنند آن را به رنگل در جنوب این کشور برسانند.

دو گروه در رنگل منتظر این فیلم ها هستند: یک گروه پشت کامپیوتر و منتظر رسیدن آن به یوتیوب و یک گروه منتظر کبوترهای حامل کارتهای حافظه.خب براحتی می توانید حدس بزنید چه کسی برنده شده: کبوترها.فیلم ارسال شده توسط کبوتر در 54 دقیقه به کسانی که منتظرش بودند رسید در حالیکه آپلود یوتیوب تازه روی 24درصد بود.

http://toloemahtab.blogfa.com

هلن کلر

هلن کلر زنی برای بودن

داستان زندگی هلن کلر، داستان زندگی کودکی است که در سن 18 ماهگی ناگهان ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. اما او چنان محکم و آرام در برابر ناملایمات پیش رفت که توانست نبرد موفقیت آمیزی برای ورود دوباره خود به همان دنیا را داشته باشد. 
 کودکی را کم کم سپری نمود و به بانویی بسیار باهوش و حساس تبدیل شد که قادر به نوشتن و صحبت کردن بود و به طور خستگی ناپذیری برای بهبود حال دیگران تلاش می نمود. 
 هلن، در 27 ژوئن 1880 در «توسکامبیا آلاباما» متولد شد. زندگی واقعی او در یک روز ماه مارس سال 1887 وقتی که تقریباً 7 ساله بود، شروع شد. 
 او از این روز به عنوان مهمترین روزی که در زندگی به خاطر دارد یاد می کند. روزی که «آنی سالیوان» با سابقه 20 ساله در مدرسه «پرکینز» نابینایان به عنوان معلم او وارد زندگیش شد. 
 آنی و هلن از زمان آشنایی همیشه با هم بودند تا این که آنی در سال 1936 چشم از جهان فرو بست. 
 هلن حتی وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. او سرانجام در سال 1900 وارد دانشگاه «رادکلیف» و در سال 1904 فارغ التحصیل شد. 
 بنابراین او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد. در طی این سال ها آنی سالیوان با تلاش بی وقفه خود کتاب ها را می نوشت و در اختیار شاگردانش می گذاشت. 
 هلن کلر از زمانی که هنوز در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را 50 سال ادامه داد. علاوه بر " زندگی من" ، 11 کتاب  و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورده است. 
 هلن کلر با وجود علایق بسیاری که داشت اما هرگز نیاز نابینایان و نابینا- ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمی کرد. او دوست شخصی دکتر «پیتر سالمون» ، مدیر اجرایی خدمات هلن کلر برای نابینایان بود (که بعدها به عنوان خانه صنعتی نابینایان مشهور شد) و او را در تأسیس مرکزی یاری نمود که به عنوان مرکز ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا- ناشنوا نام گرفت. هلن از تعداد بسیاری از مراکز و امکاناتی که توسط IHB فراهم شده بود ، بازدید کرد. 
 در سال 1936، هلن کلر به «کانکتیکات وستپورت » رفت، جایی که تا پایان عمر خود یعنی تا ژوئن 1968 و سن 87 سالگی در آنجا بود. 
 در مراسم تدفین او سناتور «لیستر هیل» درباره او چنین گفت:
«او زنده خواهد ماند و یکی از چند نام جاویدانی است که متولد شده اند اما نه برای مردن. روح او برای همیشه باقی می ماند و نسلها می توانند داستان های بسیاری را از زنی روایت کنند و بخوانند که به جهانیان نشان داد هیچ مرزی برای شجاعت و ایمان وجود ندارد.»

هلن کلر در وصف و گرامیداشت یاد معلم خود چنین سروده است : 


 ONCE I KNEW THE DEPTH WHERE NO HOPE
WAS AND DARKNESS LAY ON FACE OF ALL THINGS.
THEN LOVE CAME AND SET MY SOUL FREE.
ONCE I FRETTED AND BEAT MYSELF AGAINST
THE WALL THAT SHUT ME IN. MY LIFE WAS WITHOUT
A PAST OR FUTURE, AND DEATH A CONSUMMATION
DEVOUTLY TO BE WISHED,
BUT A LITTLE WORD FROM THE FINGERS OF ANOTHER FELL
INTO MY HANDS THAT CLUTCHED AT EMPTINESS,
AND MY HEART LEAPED UP WITH THE RAPTURE OF LIVING.
I DO NOT KNOW THE MEANING OF DARKNESS,
BUT I HAVE LEARNED THE OVERCOMING OF IT

به عمق نومیدی رسیده بودم و تاریکی چتر خود
بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید و
روح مرا رهایی بخشید.
فرسوده بودم و خود را به دیوار زندانم می کوبیدم.
حیاتم تهی از گذشته و عاری از آینده بود و مرگ
موهبتی بود که مشتاقانه خواهانش بودم.
اما کلامی کوچک از انگشتان دیگری ریسمانی شد
در دستانم، به آن ورطه پوچی پیوند خورد و قلبم با شور زندگی شعله ور شد.
معنای تاریکی را نمی دانم، اما آموختم که چگونه بر آن غلبه کنم.
 

عکس هلن کلر پس از 120سال
 

 عکس کودکي «هلن‌کلر» به همراه معلمش «آن سوليوان» پس از 120 سال توسط يک گروه تحقيقاتي در موسسه انسان شناسي پيدا شد.

به گزارش خبرگزاري «سي.ان.ان»، اين عکس در تابستان 1888 گرفته شده و هلن‌کلر 8 ساله در کنار معلم خود نشسته و عروسک مورد علاقه‌اش را در آغوش گرفته است.

اين عکس بيش از يک قرن در آلبوم پيرمردي 87 ساله بوده که مادرش همبازي «هلن کلر» اين دختر کر و لال بوده است. به گفته «تکستر اسپنسر» مادرش که چهار سال از کلر بزرگتر بوده، تعطيلات تابستاني خود را در کيپ کود Cape Code با هلن کلر بازي مي‌کرده است.

اسپنسر آلبوم عکس و خاطرات و نامه‌هاي خانوادگي خود را در ماه ژوئن تحويل مرکز تاريخ و انسان‌شناسي نيوانگلند داد و کارشناسان با بررسي عکس‌ها تصوير کلر را همراه با عروسکش تأييد کردند.

به گفته کارشناسان اولين کلمه‌اي که کلر ياد گرفت عروسک بود

عکسهای بیشتر از هلن کلر در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

تصاویر واقعی و وحشتناک

تصاویر واقعی و وحشتناک

تصاویر واقعی از زندگی و مرگ وحشتناک هندو ها/

بیماران قلبی و کودکان نگاه نکنند  

آنچه می بینید تصاویر واقعی از زندگی و مرگ هندوها در حاشیه رودخانه مقدس گنگ است.

مشاهده تصاویر به بیماران قلبی ، کودکان و افراد حساس توصیه نمی شود.

این تصاویر ما را به اهمیت و قدر و منزلت انسان در زمان حیات و پس از مرگ در دین مبین اسلام متذکر می شود....

برای دیدن تصاویر به آدرس زیر بروید:

http://www.news.niksalehi.com/view/017501.php

 

Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگین
 

ا دوست عزیز اگه از مطلب بالا خوشت اومده لطفا هر روز به این وبلاگ در تاپ بلاگین رای بدید. 

متشکرم

به موقع بگو

 

 به موقع بگو "دوستت دارم"

When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم... صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتي كه 20 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم

سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي انگار از اين كه منو از دست بدي وحشت داشتي

When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...

U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me

And Kiss My Forhead

N Said :"U Better Be Quick, Is''''s Gonna Be Late.."

وقتي كه 25 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده كردي وبرام آوردي ..پيشونيم رو بوسيدي و

گفتي بهتره عجله كني ..داره ديرت مي شه
 
When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come Back Early After Work.."

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري

.بعد از كارت زود بيا خونه

When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It''''s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم كه دوستت دارم

تو داشتي ميز شام رو تميز مي كردي و گفتي .باشه عزيزم ولي الان وقت اينه كه بري

تو درسها به بچه مون كمك كني

When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتي كه 50 سالت شد و من بهت گفتم كه دوستت دارم تو همونجور كه بافتني مي بافتي

بهم نكاه كردي و خنديدي

When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me

وقتي 60 سالت شد بهت گفتم كه چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي...

When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our Glasses On..

I''''M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتي كه 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم در حالي كه روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه هاي عاشقانه ات رو كه 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود
 

When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn''''t Say Anything But Cried...

وقتي كه 80 سالت شد ..اين تو بودي كه گفتي كه من رو دوست داري..

نتونستم چيزي بگم ..فقط اشك در چشمام جمع شد

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترين روز زندگي من بود ..چون تو هم گفتي كه منو دوست داري

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they''''re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won''''t hear you anymore


به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني كه از دستش بدي،

مهم نيست كه چقدر بلند فرياد بزني

اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد
 
 
برگرفته از: 
 
 

 برای رای دادن به ما کلیک کنید  

ا دوست عزیز اگه از مطلب بالا خوشت اومده لطفا هر روز به این وبلاگ در تاپ بلاگین رای بدید. 

متشکرم

پنج اشتباه خطرناک

پنج اشتباه خطرناک در یادگیری زبان انگلیسی...

ادامه نوشته

فقر چیست؟

فقر چیست؟

دکتر شریعتی:

ميخواهم  بگويم ......

فقر  همه جا سر ميكشد .......

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني  هم  نيست ......

فقر ، چيزي را  " نداشتن " است ، ولي  ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست  .......

فقر ،  همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ،  تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ،  همه جا سر ميكشد ........ 

 فقر ، شب را " بي غذا  " سر كردن نيست .. 

 فقر ، روز را  " بي انديشه"   سر كردن است

 

 برای رای دادن به ما کلیک کنید

 
ا دوست عزیز اگه از مطلب بالا خوشت اومده لطفا هر روز به این وبلاگ در تاپ بلاگین رای بدید. 
 سپاسگزارم
 

عکسی نایاب از عروسی دکتر شریعتی در ادامه مطلب

ادامه نوشته

چشم خدا

چشم خدا 

 This photo is a very rare one, taken by NASA

این عکس بسیار نادری است که توسط ناسا گرفته شده

This kind of event occurs once in 3000 years

این رخدادی است که هر ۳۰۰۰ سال یک بار اتفااق می افتد

اThis photo has done miracles in many lives

این عکس در زندگی خیلی از افراد معجزه کرده


Make a wish

یک آرزو بکنید

 you have looked at the eye of God

شما به  چشم خدا نگاه می کنید

 
Surely you will see the changes in your life within a day

مطمئناْ شما در یک روز تغییرات مهمی را در زندگی خود می بینید


This is a picture NASA took with the Hubbell telescope

این عکس توسط ناسا و از طریق تلسکوپ هابل گرفته شده 

Called 'The Eye of God

اسمش را چشم خدا گذاشته اند

منبع: http://esjenterprises.org/MemberPage/Login.aspx

 برای رای دادن به ما کلیک کنید

 
ا دوست عزیز اگه از مطلب بالا خوشت اومده لطفا هر روز به این وبلاگ در تاپ بلاگین رای بدید. 
 سپاسگزارم

تست هوش فوری !!

تست هوش فوری ! !

وقتی صفحه باز شد ابتدا روی لینک  کلیک کنین.
بعد دکمه استارت رو بزنین.
بعد از یک آماده باش ۳ – ۲ – ۱ بایستی جای اعداد رو
که چند لحظه نمایشداده می شه به خاطر بسپارین
و روی جای اون ها به ترتیب از کم به زیاد کلیک کنین!
بعد از چند مرحله،میزان هوش شما با توجه به زمان عکس
العمل و درستی اون محاسبه و نمایش داده می شه !

برای ورود به سایت ژاپنی تست هوش برو به این آدرس :

http://flashfabrica.com/f_learning/brain/brain.html

راستی تو این سایت جالب سرگرمی ها و بازیهای جالب برای بچه ها و حتی خودتون هست که من ازپازل های اون خیلی خوشم اومد و کلی وقتم و گرفت.

 برای رای دادن به ما کلیک کنید

ا دوست عزیز اگه از مطلب بالا خوشت اومده لطفا هر روز به این وبلاگ در تاپ بلاگین رای بدید. 

 

خوش به حال...

'خوش به حال غنچه های نیمه باز'

شعری از فریدون مشیری

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک – که می خندد به ناز –
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب

ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت، از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

معرفی سایت photofunia

سلام دوستان میخوام یه سایت جالب رو به شما  معرفی کنم .

البته ممکنه با اون آشنا باشید ولی برای اونایی که نمی شناسنش میگم.

سایت :photofunia

 http://www.photofunia.com/

شما میتونید با ورود به این سایت از بین تصاویری که نشون داده میشه یه عکس رو انتخاب کنید.

 تو صفحه جدیدی که باز میشه با کلیک  Choose File  ، سپس  کلیک  بروی عبارت  Browse   یکی از عکسهای خودتون رو از آرشیو شخصی خود انتخاب کرده و به اجرا بذارید .

 پس از چند لحظه عکس مورد نظر با تصویر تون آپلود میشه.

البته این سایت کارایی های دیگری هم داره که خودتون متوجه میشین.

من که از این سایت خیلی خوشم اومده امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

خوشحالم که در خط تیره ی من هستید

خوشحالم که در خط تیره ی من هستید

 

 

ادامه نوشته

نقاشی های هیتلر

نقاشی های هیتلر

همه هیتلر را به عنوان سردمدار قتل و جنایت می‌شناسند. اما تعداد کمی ‌از مردم می‌دانند که او نقاشیهای خیلی زیادی هم کشیده و بیشتر روی گلها، کلیساها و کشورها تمرکز می‌کرده است.
هیتلر، دیکتاتور شکست خورده در جنگ جهانی دوم، نقاشیهای رنگ روغن و آبرنگ خیلی زیادی خلق کرد. علاوه بر کشتن ده‌ها میلیون نفر از مردم، مثل کشتار دسته جمعی شش میلیون یهودی، هیتلر عادت داشت گلها و کلیساها را به عنوان مدل نقاشی خود انتخاب کند.!

هیتلر قبل از اینکه درگیر سیاست شود چندین بار برای وارد شدن به آکادمی ‌هنرهای زیبای وین تلاش کرده و به آینده کار هنری‌اش امیدوار بود. او که مجبور بود در خیابانها زندگی کند، هروقت سرخورده و بی‌پول می‌شد نقاشیهایش را به توریستها می‌فروخت و پولها را برای غذا خوردن در رستوران خرج می‌کرد.

اعتبار و اصل بودن نقاشیهای هیتلر اغلب به راحتی قابل تشخیص نیست؛ چرا که او به ندرت نقاشیهایش را امضا و یا اسم و تاریخ را در آن می‌نوشت. دوستش Reinhold Hanisch، نقاشیهای جعلی هیتلر را در زمان سلطنتش در آلمان می‌فروخت و طوری عمل می‌کرد که هیتلر نمی‌توانست کارش را ثابت کند. وقتی هم که هیتلر جوان بود او را مجبور می‌کرد هر رزو یک نقاشی بکشد و با این کار خسته کننده ترتیبی می‌داد که خوراک و غذای جفتشان تامین شود.

نمونه ای از امضای هیتلر

نمونه ای از امضای جعلی هیتلر 

برای دیدن نقاشی های این دیکتاتور لطفا به ادامه ی مطلب مراجعه کنید

 

ادامه نوشته

همینجوری

همینجوری !

حسنک کجایی؟

  حسنک کجایی؟

گاو ما ما می کرد

گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد

و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.

حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.

او به شهر رفته

و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.

او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات

جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست

چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .

کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند

چون او با پتروس چت می کرد.



پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.

پتروس دید که سد سوراخ شده

اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.

او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.

 پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت

 با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .


ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .

ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .

 ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.

قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .

کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.

خانه مثل همیشه سوت و کور بود .



الان چند سالی است که

کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد

 او حتی مهمان خوانده هم ندارد.

 او حوصله ی مهمان ندارد.

او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید

چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .


اما او از چوپان دروغگو گله ندارد

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد

به همین دلیل است که دیگر

در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

 دوستان متاسفانه نمی دونم نویسنده اش کیه و لی هرکی بوده خیلی قشنگ نوشته

تقسیم کار...

تقسیم کار به کمک آجر

براي اينکه تشخيص دهيد کارمندان جديد را بهتر است در کدام بخش به کار بگماريد، مي توانيد به ترتيب زير عمل کنيد:

۴۰۰ عدد آجر در اتاقي بگذاريد و کارمندان جديد را به آن اتاق هدايت نماييد. آنها را ترک کنيد و بعد از 6 ساعت بازگرديد. سپس موقعيت ها را تجزيه و تحليل کنيد:

۱-  اگر دارند آجرها را مي شمرند، آنها را در بخش حسابداري بگذاريد.

۲- اگر از نو (براي بار دوم) دارند آجرها را مي شمرند، آنها را در بخش مميزي بگذاريد.

۳- اگر همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند، آنها را در بخش مهندسي بگذاريد.

۴-  اگر آجرها را به طرزي فوق العاده مرتب کرده اند، آنها را در بخش برنامه ريزي بگذاريد.

۵- اگر آجرها را به يکديگر پرتاب مي کنند، آنها را در بخش اداري بگذاريد.

۶-  اگر در حال چرت زدن هستند، آنها را در بخش حراست بگذاريد.

۷-  اگر آجرها را تکه تکه کرده اند، آنها را در قسمت فناوري اطلاعات بگذاريد.

۸-  اگر بيکار نشسته اند، آنها را در قسمت نيروي انساني بگذاريد..

۹-  اگر سعي مي کنند آجرها ترکيب هاي مختلفي داشته باشند و مدام جستجوي بيشتري    مي کنند و هنوز يک آجر هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذاريد.

۱۰-  اگر اتاق را ترک کرده اند، آنها را در قسمت بازاريابي بگذاريد .

۱۱-  اگر به بيرون پنچره خيره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ريزي استراتژيک بگذاريد.

۱۲-  اگر بدون هيچ نشانه اي از تکان خوردن آجرها با يکديگر در حال حرف زدن هستند، به آنها تبريک بگوييد و آنها را در قسمت مديريت قرار دهيد.


برگرفته از:

 http://www.daneshnamah.com/index.php?option=com_content&view=article&id=1894:1389-06-14-08-01-01&catid=18:management&Itemid=4#

۱۰ درس طلایی

۱۰ درس طلایی از آلبرت انیشتن

 

۱. كنجكاوی را دنبال كنید:
"من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق كنجكاوی هستم"
چگونه كنجكاوی خودتان را تحریك می كنید؟
من كنجكاو هستم، مثلا برای پیدا كردن علت اینكه چگونه یك شخص موفق است و شخص دیگری شكست می خورد.
به همین دلیل است كه من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت كرده ام.
شما بیشتر در چه مورد كنجكاو هستید؟
پیگیری كنجكاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.


۲. پشتكار گرانبها است:
"من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشكلات زمان زیادی می گذارم"
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی كه آن را برساند.
پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای كه شروع كرده اید را به پایان برسانید.
با پشتكار می توانید بهتر به مقصد برسید.

۳. تمركز بر حال:
"مردی كه بتواند در حالی كه غذا مي خورد، با ایمنی رانندگی كند، از لذت  غذا خوردن  آنطور كه سزاوار آن هست بهره نمی برد"
پدرم به من می گفت نمی توانی در یك زمان بر ۲ اسب سوار شوی.
من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز.
یاد بگیرید كه در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به كاری كه در حال حاضر انجام می دهید.
انرژی متمركز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شكست است.

۴. تخیل قدرتمند است:
"تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیــل به مراتب از دانش مهم تر است"
آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می كنید؟
تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های شما در آینده است.
نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است.
آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟
اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سكون دربیایند.

۵. اشتباه كردن:
"كسی كه هیچ وقت اشتباه نمی كند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد"
هرگز از اشتباه كردن نترسید چون اشتباه شكست نیست.
اشتباهات شما را بهتر، زیرك تر و سریع تر می كنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب كنید.
قدرتی كه منجر به اشتباه می شود را كشف كنید.
من این را قبل گفته ام، و اكنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی كه مرتكب می شوید را ۳ برابر كنید.

۶. زندگی در لحظه:
"من هیچ موقع در مورد آینده فكر نمی كنم، خودش بزودی خواهد آمد"
تنها راه درست آینده شما این است كه در همین لحظه باشید.
شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض كنید.
بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است كه شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید.
این تنها زمانی است كه اهمیت دارد، این تنها زمانی است كه وجود دارد.

۷. خلق ارزش:
"سعی نكنید موفق شوید، بلكه سعی كنید با ارزش شوید"
وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید بلكه وقت خود را صرف ایجاد ارزش كنید.
اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می كنید.
استعدادها و موهبت هایی كه دارید را كشف كنید.
بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده كنید كه برای دیگران مفید باشد.
تلاش كنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد كرد.

۸. انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید:
"دیوانگی یعنی انجام كاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن"
شما نمی توانید كاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه كار یكسانی (كارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.
برای اینكه زندگی تان تغییر كند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افكار و اعمالتان متفاوت كنید، كه متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد كرد.

۹. دانش از تجربه می آید:
"اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است"
دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یك كار بحث كنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این كار به شما می دهد.
شما باید این كار را تجربه كنید تا از آن آگاهی پیدا كنید.
تكلیف چیست؟ دنبال كسب تجربه باشید!
وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نكنید. دست بكار شوید و دنبال كسب تجربه باشید.

۱۰. اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی كنید:
"اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر كس دیگر بهتر بازی خواهید كرد"
دو گام هست كه شما باید انجام بدهید:
اولین گام اینكه شما باید قوانین بازی كه می كنید را یاد بگیرید، این یك امر حیاتی است.
گام دوم هم اینكه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید.
اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شماست.  

منبع:

http://www.freemeditation.com/articles/2010/05/22/10-golden-life-lessons-from-albert-einstein-quotes-and-inspirations/

 

این است مردانگی ! ...

این است مردانگی ! ...
 

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.
روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.

در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟!

بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.

                     لطفا مراجعه کنید به ادامه مطلب ...

Send me One Million FREE Guaranteed Visitors

ادامه نوشته