عکسهای یلدایی
عکسهای یلدایی


مابقی عکسها در سایز بزرگتر در ادامه ...
دعاهای دلنشین کودکان
دعاهای دلنشین کودکان

دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار میشود و دعاهای بچههای دنیا را جمع آوری میکند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه میدهد. دعاهایی که میخوانید از بچههای ایران است.
لطفاً آمین بگوئید:
آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما میخواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)
لطفا بقیه دعاها رو هم بخونید
واقعا دلنشین و زیبا هستند
توصیه می کنم از دستشون ندید ![]()
دليل داد زدن!!!
دليل داد زدن!!!
( فوق العاده خواندني)

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
,شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.

کوروش بزرگ
|
آيا تابحال به انساني مقتدر فكر كرده ايد كه در دوهزارو پانصدسال پيش ميزيسته و از چنين سطح فكر، شعور و انديشه والايي برخوردار بوده؟! كه انسان امروز با تمام ادعايش از آن بي بهره است؟ منظورم كوروش بزرگ است. من از خواندنش بسیار بسیار لذت بردم و بر خود بالیدم حتما شما نیز چنین حس وصف ناپذیری خواهید داشت...
|

ایرانی باشید و پایدار و سرفراز
همینجوری !!!
همینجوری !!!
هیوندای کوپه و عشق حسین(ع)
!
!
!
!

ایمان
ایمان

خشكسالی امان مردم را بریده بود، چنانكه دیگر هیچ كاری را نمی توانستند انجام دهند.
بزرگان شهر در جمعی كه داشتند به این نتیجه رسیدند كه مردم شهر را جمع كنند و همگی دعای باران بخوانند، واز خدا بخواهند كه با بارش باران آنها را از خشكسالی نجات دهد.
همه مردم در میدان شهر جمع شدند و منتظر روحانی شهر بودند تا بیاید و دعای باران را شروع كنند، بالاخره روحانی آمد و رو به مردم كرد و گفت : تا به امروز نمی دانستم چرا ما از گرفتاری و خشكسالی نجات نمی یابیم ولی امروز با دیدن شما متوجه شدم ، چرا كه همه ما اینجا جمع شده ایم تا از كائنات بخواهیم بر ما باران نازل كند، ولی در جمع شما فقط همین دختر بچه ای كه این جلو نشسته با چتر آمده واین یعنی فقط یكی از ما به دعایی كه می كنیم ایمان داریم .
پس بیاید به هر آنچه كه می خواهیم و انجام می دهیم ایمان داشته باشیم
جایی که عزرائیل دلش سوخت
جایی که عزرائیل دلش سوخت
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد.
پیامبر از او پرسید:
"ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟"
عزرائیل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
"۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست. همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد."
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت: "ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید:
به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم."
کشتن را متوقف کنید...
کشتن را متوقف کنید...
این ایمیل را به تمام کسانی که می شناسید فوروارد کنید تا با جلب توجه جهانیان جلوی این فجایع زیستی گرفته شود. ...
![]()
![]()
![]()
در ادامه...
اگر عمر دوباره داشتم
اگر عمر دوباره داشتم

دان هرالد كاريكاتوريست و طنزنويس آمريكايى در سال 1889 در اينديانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تاليفات زيادى است اما قطعه كوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف كرد.
بخوانيد:
البته آب ريخته را نتوان به كوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوين نشده كه فكرش را منع كرده باشد .
اگر عمر دوباره داشتم مى كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم. همه چيز را آسان مى گرفتم.
از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى گرفتم.
اهميت كمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بيشتر مى رفتم.... از كوههاى بيشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بيشترى شنا مى كردم. بستنى بيشتر مى خوردم و اسفناج كمتر .
مشكلات واقعى بيشترى مى داشتم و مشكلات واهى كمترى. آخر، ببينيد، من از آن آدمهايى بوده ام كه بسيار مُحتاطانه و خيلى عاقلانه زندگى كرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز.
اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر مى داشتم. من هرگز جايى بدون يك دَماسنج، يك شيشه داروى قرقره، يك پالتوى بارانى و يك چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك تر سفر مى كردم .
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان ديرتر به اين لذت خاتمه مى دادم . ديرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابيدم. بيشتر عاشق مى شدم.. به ماهيگيرى بيشتر مى رفتم. پايكوبى و دست افشانى بيشتر مى كردم. سوار چرخ و فلك بيشتر مى شدم. به سيرك بيشتر مى رفتم .
در روزگارى كه تقريباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى كنند، من بر پا مى شدم و به ستايش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى گويد
"شادى از خرد عاقل تر است"
هنرنمایی جذاب و دیدنی انسان ها
این تصاویر بسیار جالب ،جذاب و دیدنی ا هنر نمایی انسانها است که با بدن های خود اشکال مختلفی را خلق کرده اند

به ادامه ی مطلب برو تا تصایر بیشتر و با اندازه بزرگتر ببینی ...
متنی زیبا و آرامش دهنده
از سوی خــداونــد برای ما

مقایسه جالب
مقایسه جالب
غذاهایی که هر خانواده در طول هفته استفاده می کنند
و تعداد اعضای هر خانواده ...
به ادامه ی مطلب برید و این مقایسه ی جالب رو ببینید ...
خیلی دوست دارم نظر شما رو بدونم
پرچــم ایــران تاکنون
پرچــم ایــران تاکنون
اس ام اس عید غدیر خم
حقه روز امتحان!!!!!!
حقه روز امتحان!!!!!!

چهار دانشجو شب امتحان بجاي درس خواندن به مهموني و خوش گذروني رفته بودند و هيچ آمادگي امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فكر چاره افتادند و حقه اي سوار كردند به اين صورت كه سر و روشون رو كثيف و كردند و مقداري هم با پاره كردن لباس هاشون در ظاهرشون تغييراتي بوجود آوردند.
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و يكراست به پيش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد اينطور مطرح كردند كه ديشب به يك مراسم عروسي خارج از شهر رفته بودند
و در راه برگشت از شانس بد يكي از لاستيك هاي ماشين پنچر ميشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشين به يه جايي رسوندنش و اين بوده كه به آمادگي لازم براي امتحان نرسيدند كلي از اينها اصرار و از استاد انكار.
آخر سر قرار ميشه سه روز ديگه يك امتحان اختصاصي براي اين 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه،
آنها هم بشكن زنان از اين موفقيت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول ميشن
و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد ميرن تا اعلام آمادگي خودشون رو ابراز كنند!
استاد عنوان ميكنه بدليل خاص بودن و خارج از نوبت بودن اين امتحان بايد هر كدوم از دانشجوها توي يك كلاس بنشينند و امتحان بدن كه آنها به خاطر داشتن وقت كافي و آمادگي لازم با كمال ميل قبول ميك نند.
امتحان حاوي دو سوال و بارم بندي از نمره بيست بود:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
يك) نام و نام خانوادگي: ۲نمره
دو ) كدام لاستيك پنچر شده بود؟ ۱۸نمره
الف) لاستيك سمت راست جلو
ب) لاستيك سمت چپ جلو
ج) لاستيك سمت راست عقب
د) لاستيك سمت چپ عقب
ازدواج در ايران باستان
مهم اينه ...
مهم اينه كه تو دست كي باشه

بهتره یه سر به ادامه مطلب بزنید ![]()
مسابقه یک میلیون دلاری

گیلی در یک مسابقه تست هوش در دانشگاه؛ که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده؛ شرکت کرده بود.
سوالات این مسابقه به شرح زیر است:
1- جنگ 100 ساله چند سال طول کشید؟
الف- 116 سال ب- 99 سال ج- 100 سال د- 150 سال
گیلی از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد!
2- کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته می شود؟
الف- برزیل ب- شیلی ج- پاناما د- اکوادُر
گیلی از دانشجویان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست!
3- مردم روسیه در کدام ماه، انقلاب اکتبر را جشن می گیرند؟
الف- ژانویه ب- سپتامبر ج- اکتبر د- نوامبر
گیلی از خدا کمک خواست!
4- کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟
الف- آدر ب- آلبرت ج- جورج د- مانویل
گیلی این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد .
5- نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس آرام از چه منبعی گرفته شده است؟
الف- قناری ب- کانگرو ج- توله سگ د- موش صحرایی
گیلی از خیر یک میلیون دلار گذشت!
جواب سوالات در پایین ...
اگر شما فکر می کنید که از گیلی باهوش تر هستید و به هوش او می خندید پس لطفا به جواب صحیح سوالات در زیر توجه کنید:
.
.
.
.
.
.
1- جنگ 100 ساله( 1453-1337 میلادی) به مدت 116 سال به درازا کشید.
2- کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته می شود.
3- انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته می شود.
4- نام کوچک شاه جورج، آلبرت بود. ( او در 1936 نام کوچک خود را تغییر داد)
5- توله سگ. در زبان اسپانیایی
INSULARIA CANARIA است که در زبان فارسی به معنی جزایر توله سگهاست.
هرگز به «گیلی» ها نخندید!



خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.